نمیدونم چرا ولی امسال بدجور بوی مهر میومد از حدود 1 2 هفته مونده به مهر . برام جالب بود چون برای من هم حس تازگی داشت .یاد گذشته ها بخیر یاد ایامی که برای رفتن به مدرسه 2 حس خوشحالی همراه با کمی ناراحتی در وجودم توامان بود . یادش بخیر
آزاجان ما هم مثل پیش دبستانی ها دیروز روز اولش بود . دیروز آزاجان ما رفت پیربکران . من هم کلاس گل و مرغ پیشرفته داشتم . آمدم خونه نهار نماز و بعد هم مطب . دیروز روز پرکاری بود. شب که رسیدم خونه آزاجان نبود فوتبال بود . نماز خواندم و برنج و شوید آماده کردم و تن ماهی که 3 شنبه از نمایشگاه پاییزه خریده بودیم را جوشاندم. و منتظر آمدن آزاجان شدم. جلوی تلویزیون بعد شام خوابم برد.
راستی دیشب تو کشتی فرنگی تو سنگین وزن در مسابقات جهانی مجارستان مدال طلا گرفتیم.
امروز صبح اول مهری بلند شدم به خونه رسیدم گردگیری و مرتب کردن و...............
الان هم تازه دوش گرفتم و آبجوش گذاشتم تا چای دم کنم.
فردا آغاز کار آزاجان در دیار لرهاست. خدا همراهش . برای نهار فرداش مرغ پختم تا نوش جان کنه.
فردا من هم کلاس گل و مرغ دارم .
هفته پیش 4شنبه شب رفتیم فرخ شهر بعد نیم ساعتی به همراه خانواده خواهر گرامی رفتیم سامان فرداش مامان اینا بهمون پیوستند . نهار مامان جوجه آورده بودند و جوجه هارا کباب کردیم روی زغال . به به جوجه زغالی . آزاجان و علی گله ترتیبش را دادند. جمعه هم رفتیم از 1 پرورش ماهی ماهی قزل گرفتیم و کبابیش کردیم ونوش جان . کلی هم آب بازی کردیم و عصر راه افتادیم. خوش گذشت.
قرار ایشالا این هفته با آدما شوشو بریم چادگان